زندگی سگی

به زودی در این مکان توضیحات وبلاگ قرار میگیرد

زندگی سگی

به زودی در این مکان توضیحات وبلاگ قرار میگیرد

باران

بالاخره امشب باران بارید اما غریب بود ! نمونه اش را به یاد ندارم !... 

شاید چون فکر میکردم ابرها عقیم شده اند و دیگر بارانی نیست و باد هم در همهمه این همه دود گم شده .

 نمیدانم ؛ ولی انگار آسمان و ابر هایش دوست دارند با انگشتان کشیده باران تن ات را همچو گیتاری نوکوک بنوازند ...

در میان بارش نم نم و گاه آبشاری نت هایی که از دل ابری آسمان میتراود و بر سنگفرش کوچه باغ میرقصند ، خیساخیس از این همه نوازش طرب انگیز قدم به کوچه میگذاری ...

دلگیر نشو از حرکت لزج آب روی گودی گردنت !...

 دلت را به حرکات هماهنگ سرپنجه های باران بسپار و ببین چه «تر»دستانه ، روی گونه ها ، لب ها ، دست ها و سینه هایت ، سمفونی شادمانه حیات را در پیشگاه عالم و آدم ، فرشته و شیطان اجرا میکند تا دنیا را غرق کند در یگانگی زیباییت ...

وقتی خیس از باران به خانه میرسی ، عطر دست های آسمان را در لا به لای گیسوانت بو میکشم و مست از این همه زیبایی میلادی دوباره را جشن می گیریم ...

 

پی نوشت :

دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چکچک چکچک، چکار با پنجره داشت؟

بیا و بنویس !

باز تا کی به دروغ بنویسم :

" آری می شود زیبا دید !! می شود آبی ماند !!! "

گل پرپر شده را زیبایی ست ؟!

رنگ نیرنگ آبی ست ؟!
می توانی تو بیا ، این قلم ، این کاغذ ...

بنشین گوشه ی دنجی و از این شب بنویس !!

قسمت می دهم امّا به قلم ،
آنچه می بینی و دیدم بنویس

از چراگاه هوس ،

از خیانت
از شهامت بنویس

بنویس از کمر بـیـد شکـسته ،
آری از سکـوت شب و یک پنجره ی ساکـت و بـسته ،
از من

" آنکـه اینگـونه به امّـید سبب ساز نـشـسته "

از خود


هـر چه می خواهی از این صحنه به تصویر بکـش :

(( صحنه ی پـیچش یک پیچک زشت دور دیوار صدا ... ))

حمله ی خفاشان ، مردن گـنجشکان !!!
جرأتش را داری کـه بـبـینی قلمت می شکـند ؟ کاغـذت می سوزد ؟!

طاقـتش را داری کـه بـبـینی و نگـویی از حق ؟!

گـفـتن واژه ی حق سنگـین است
من دگـر خـسته شـدم
می توانی تو بیا ، این قـلم ، این کاغـذ
این همه مورد خوب
گفتی که بیا !!

بیا و بنویس !

این قلم این کاغذ

این همه مورد خوب ؟

خنده ام میگیرد !

که چرا بعضی ها

اینقدر خوش بینند ؟

که در این دهر بزرگ

این همه مورد خوب میبینند ،

گفتی که طاقت این کاغذ تو طاق شده

پیکر تنها قلمت خرد شده ....

زیر آوار دروغ !

من چه گویم ز دروغ ؟

من چه گویم ز ریا کاری افراد دورو ؟

من چه گویم ز همراهی این مردم سر تا پا کبر ؟
اگر آن کاغد تو طاقتش طاق شده !
کاغذ من زدروغ ناله اش ساز شده !
و اگر پیکر تنها قلمت خرد شده !
قلم من ز شرمندگی این همه درد آب شده

پی نوشت : خیلی سرم شلوغه وقت نکردم به همه کامنت های پست قبلم جواب بدم .... به زودی از این شرکت میام بیرون وقتم بیشتر آزاد میشه ..... خدمت همتون میرسم

دهخدا میگفت : "زن نقیض مرد باشد"

 اما تو اقبالی هستی برای کسانیکه میخواهند بر آب قدم زنند!

ترجمان همه حس های زیبای زمینی ! زن

فرح وقتی زیبنده میشود که تو می خندی …

باران وقتی مروارید می شود که تو مژگان نمناک کنی …

حنان از دستهای تو  قد می کشد و عشق لا به لای گیسوی تو آرام می گیرد .

کلمات در دهان تو به نهایت ظرفیت معنایی خود می رسند ...

چنانکه بوسه وقتی بوسه است که بر لبان تو باشد و سلام از دهان تو عین سلامتی ست !
تو ترجمان زیبایی همه چیزی !
حتی دروغ در دهان تو زیباست وقتی که می گویی که من بهترین مرد دنیایم !!

 

نمی دانم مرا چه می شود؟!
گویی تو زن ِ نخستینی!

زنی که رانهایش

نخلی ست بیابانی که فرو می بارید

خرماهای زرینش را

سینه هایش

به هفت زبان سخن گفتند و من

ناگزیر  بودم از گوش سپاری بر تمامی شان
و گویی پیش از تو دوست نداشته ام
کسی را
تجربه نکرده ام
عشق را
و کسی نبوسیده مرا و
نبوسیده ام کسی را!

حادثه ای شو
تا رها شوم از این طوفان ،
این عشق روبنده ،
این هوای پاییزی ؛
و واداشته شدن به کفرگویی ...

 

این یادت بماند که عشق شکوفایی یک حادثه است اما عاشق ماندن و عشق ورزیدن توالی بوسه های من است بر گیسوانت که شب های رویایی مان را به تصویر میکشد ...