زندگی سگی

به زودی در این مکان توضیحات وبلاگ قرار میگیرد

زندگی سگی

به زودی در این مکان توضیحات وبلاگ قرار میگیرد

خبر خوان

مدت زیادی هست که میخواستم یه مطلب آموزشی برای شما دوستان وبلاگ نویس و خوانندگان وبلاگ بزارم که بالاخره امروز تونستم  مطلب هامو جمع آوری کنم و قسمت عمده کار (تایپ) رو انجام بدم !!!! امیدوارم اکثر شما تا امروز از این مطلب با خبر باشید ولی خب من چون حس کردم شاید خیلی از خواننده های وبلاگم  احتمالا هنوز با خبر نیستن و همچنین چندین بار مجبور شدم که توی مسنجر این مطلب رو به بعضی ها آموزش بدم واسه همین گفتم تا اونو یه بار تو وبلاگ بنویسم و هم دیگران استفاده کنند و هم من دیگه مجبور نباشم تو مسنجر توضیح بدم به کسی !!!!! خب سعی کردم زیاد وارد بحث های تخصصی نشم و خیلی عامیانه توضیح بدم . واسه اینکه مغزتون رو گرم کنین با چند تا سوال شروع میکنم :

1-      آیا شما هم جزء کسانی هستید که مرتبا به وبلاگ های زیادی سر میزنید تا ببنید آپدیت کرده اند یا نه ؟؟ و آیا شما هم جزء کسانی بوده اید که کامنت هایی با مضمون " چرا آپدیت نمیکنی ؟؟؟ من روزی چند بار به وبلاگت سر میزنم " برای شخص خاصی گذاشته اید ؟؟؟؟

2-      آیا اینترنت شما هم dial up است و زمان زیادی طول میکشد تا برخی از وبلاگ ها باز شوند ؟؟ و آیا قالب های سنگین و بعضا پیام ها و اسکریپت های نامناسب برخی وبلاگ ها شما را خسته کرده است ؟؟؟؟

3-      آیا دوست دارید متن وبلاگ های مورد علاقه تان به صورت خودکار بر روی سیستم شما ذخیره شود تا سر فرصت آنها را بخوانید ؟؟؟ و یا تا به حال به وبلاگهایی بر خورده اید که مطالبی جالب ولی طولانی دارند و برای خواندن آنها مجبورید زمان زیادی در اینترنت به سر ببرید ؟؟؟؟

4-      آیا دوست دارید به طور مرتب از اخبار خبر گزاری هایی که خدتان انتخاب میکنید با خبر شوید ؟

5-      آیا از پینگ کردن در سایت هایی مانند بلاگارد و بلاگرولینگ برای باخبر شدن دوستانتان از بروز شدن وبلاگتان خسته شدید ؟

6-      و در نهایت آیا برای وقت خود در اینترنت ارزش قائل هستید ؟؟؟ (وقت بیشتر = اشغالی بیشتر خط تلفن (هزینه)  + زمان از دست رفته شما + استفاده بیهوده از اکانت اینترنت (هزینه) )

(از همینجا آماده گی خودم رو به بانک های کشور برای اجرای تبلیغاتشون اعلام میکنم )

خب تمام این مزایا رو میتونید از RSS بدست بیارید !!! کافیه یکم باهاش آشنا بشین و بتونین باهاش کار کنین ....

شاید همتون تا بحال شکل های شبیه اینها( RSSوRssوRSSوblogsky Rss ) رو در سایت ها و وبلاگ ها مختلف دیده باشین . (مثلا آخری مال وبلاگ های بلاگ اسکای هستش ) ... تا حالا به این فکر کردین که اینا به چه دردی میخورن و نقششون تو وبلاگتون چیه ؟؟؟ این شکاک ها شما رو به صفحه ای منتقل میکنن که تنها شامل متن پست های شما است و از قالب وبلاگ و ... خبری نیست !!!! واسه همین خیلی با سرعت باز میشن و بهشون هم فید (feed) یا RSS میگن ...  تقریبا توی همه وبلاگ ها و وبسایت های خبر گزاری و ... هم وجود دارن . شما فقط باید RSS وبلاگهایی که علاقه دارید مطلباشون رو دنبال کنید توی برنامه ها و یا وبسایت هایی که بهشون خبرخوان یا Feed reader یا RSS Reader  گفته میشه اضافه کنید و از اون به بعد از همون برنامه یا وبسایت مطالب رو دنبال کنید !! من با reader های مختلفی کار کردم و به نظرم اینترنت اکسپلور ورژن 7 از همشون بهتر و در دسترس تر هستش و همچنین یه مزیت داره و اونم اینه که شما میتونید همزمان صفحه کامنت مربوط به مطلب رو هم باز کنید و کامنت هم بزارید ... Google reader  هم بسیار معروف هستش ولی من به خاطر همین مزیت از اکسپلورر استفاده میکنم . خب حالا میخوام آموزش بدم که چطور این کار رو باید بکنید :

مواد لازم : یک عدد اینترنت اکسپلور ورژن 7 یا بالاتر ... اگه ورژن اینترنت اکسپلورر شما پایین تر هستش براحتی میتونید جدیدش رو توی سی دی های برنامه کاربردی (utility) پیدا کنید و بخرید و نصب کنید .

خب من مراحل کار رو روی وبلاگ خودمون توضیح میدم  که همینجا هم بتونین انجامش بدین .... اول روی شکلک RSS کلیک کنید که تو وبلاگ ما زیر کانتر هستش .

Our RSS

بعد به صفحه RSS  منتقل میشین ... در بالای صفحه یه کادر زرد رنگ هستش که میتونید توش عبارت Subscribe to this feed رو ببینید . با کلیک بر روی اون شما پنجره ای باز میشه که شما با کلیک بر روی دکمه  subscribe تایید میکنید که میخواین خواننده مطالب این وبلاگ باشین و در حقیقت از این پس متن مطالب این وبلاگ به صورت خودکار بر روی کامپیوتر شما ذخیره خواهد شد (بدون اینکه به وبلاگ سر بزنید) . خب این کار رو به همین ترتیب با همه وبلاگ هایی که دوست دارین انجام میدین .... حالا سه کلید ctrl+shift+J در صفحه اینترنت اکسپلورر فشار دهید ... همانند شکل پنلی در سمت راست صفحه مشاهده میکنید که اسم وبلاگ هایی که به لیستتون اضافه کردین اونجا هستش ....

 

(برای بزرگ شدن عکس ها روشون کلیک کنید)

همانطور که مشاهده میکنید نام برخی از وبلاگ ها با حروف درشت (Bold) نوشته شده است که نشان دهنده آن آست که مطلب جدید دارند که شما هنوز نخوانده اید .... با نگه داشتن موس بر روی هر یک از وبلاگها ( فلش آبی ) نمایش داده میشود که چند مطلب جدید دارد و آخرین تاریخی که  اکسپلورر آنها را چک کرده است کی بوده !!! با کلیک بر روی هر یک مطالب آن به سرعت (بدون نیاز به اینترنت) به شما نمایش داده میشود . در پایین هر پست هم لینک صفحه کامنت ها هستش . همچنین دکمه ای که در شکل با فلش قرمز نشان داده شده هر وقت در صفحه ای به رنگ نارنجی در آید نشان میدهد که در آن صفحه Feed موجود است .

خب تا اینجا دیگه کار تموم شده و من فقط چند تا نکته ظریف  دیگه هم بگم و شرم کم !

اگه رو اسم هر feed راست کلیک کنی و رو properties کلیک کنید میتونید تنظیمات جالب دیگه ای هم انجام بدین . مثلا تو بخش Update Schedule میتونید تنظیم کنید که هر چند مدت یه بار این وبلاگ چک بشه .. اگه 15 دقیقه رو انتخاب کنید هر پانزده دقیقه آن وبلاگ بررسی میشود که بروز شده است یا نه  ( مثلا واسه وبلاگ ما میتونین بیشترین مقدار ممکن رو انتخاب کنید) و همچنین تو بخش Archive میتونین تنظیم کنین که چه تعداد پست از وبلاگ مورد نظر رو سیستم ذخیره بشه !!!! ضمنا اگه میخواین عکس های داخل پست یک وبلاگ هم ذخیره بشن میتونین تیک مربوط به دانلود فایل های ضمیمه رو علامت بزنید .  ضمنا اگه میخواین همه وبلاگ ها در لحظه ای خاص چک شوند میتونید رو یکی راست کلیک کنید و روی refresh all کلیک کنید .

 

 

 

 

بگیرینش !!!!

از اونجایی که از بدو تولد کره ی عزیز من دم نداشت این بار هم پیامد بی دمی کره خر ما گریبانمون رو گرفت و هفته ی بس ..می رو اغاز نمودیم!!! شنبه بعد از ظهر به دلیل کپک فراوان راهی بیرون از خانه شدیم و چون هیچگونه اهی در بساط نداشته و همچنان زیر خط فقر زندگی میکنیم مجبور شدیم به قدم زدن در کوچه پس کوچه های محله مان بسنده کنیم!!! از انجایی که محله ی ما به امنیت مشهور میباشد ما هم سر گرم قدم زدن گشتیم.... در همین حین یکی از دوستان بسیار بسیار محترم به یاد ما افتاده و اس ام اسی نثار ما کرد و ما که همیشه گوشی عزیز تر از جانمان را در جیبمان گذاشته تا مبادا به دلیل وحشی بازی فراوان بیشتر از ان داغون نشود  را از جیب شلوارمان در اوردیم تا جوابی به ایشان بدهیم اما افسوس که ان جواب هرگز به او نرسید ... چی ؟؟؟ نه بابا... گول خوردید این دفه تقصیر مخابرات نبود... چرا که یک دو موتور سوار خیلی خیلی با شخصیت که یکیشان هیکلی در ابعاد جناب کینگ کانگ داشتند به سمت بنده هجوم اورد طوری که ما احساس کردیم که ارث بابایش را خوردیم و با احترام فراوان (به طوری که به ما احساس شخصیت دست میداد) فرمودند: به خواهر من تیکه میندازی ********!!!!!!!!!!!!!!!! و با  چهره ی بس متعجب بنده روبه رو شد!!! من که ای کیو م در حد کشمش لای کیک!!!!! میباشد به تفکر فرو رفتم که خدایا ان کدامین دختر است که ما به آن تیکه انداخته ایم و الان به خاطر نمیاوریم ؟؟؟ و پس از چند ثانیه تفکر و search کردن به دلیل زیاد بودن جواب ها به نتیجه نرسیده و در این لحظه که مشغول در گیری با ایشان و همچنین تفکر بودیم ناگهان گوشی عزیزمان را در دست این لولو دیدیم!!!! و سر انجام به این فکر رفتیم که چگونه گوشی ما در دست ایشان افتاده !!!! خلاصه اقای هیکلی سوار ترک موتور رفیقش شد اما چون من پسر خیلی غیرتی و شجاعی هستم رفتم از پشت یقه ی یارو رو گرفتم و کشیدمش پایین و با لحن شدیدا مودبانه ای امر کردم: گوشیو بده بینیم با!!!! که با قمه ای زیبا که در نور آفتاب همچون خورشید میدرخشید مواجه شدم که اگه دیر جا خالی میدادم الان کلی کمپوت از طرف دوستان به علاوه ی مقدار متنابهی توجه نصیبم میشد!!!! سخن کوتاه انکه گوشی عزیزتر مان را که به جای در باتری ان از سکه ی ۵۰ تومنی استفاده می کردیم و انرا با قاب سر جایش فیکس کرده بودیم(گفته بودم فقر خلاقیت میاره!!!) از ما دزدیدند و باعث شدند که تا ساعت ۹ شب در کلانتری باشیم که خود زنده کننده ی خاطرات معافیت سربازیمان بود که اینجانب به مدت دو هفته با چه چه پرندگان قدم در کلانتری میگذاشتیم و با آواز جیرجیرک ها به خانه بر میگشتیم !!!!!!!! خلاصه آنکه انگار اصلا خدای باری تعالی بر صلاح ما نمیداند که در دست خود گوشی بگیریم و یک ماه از پرداخت قبض آن و وصل شدن گوشی عزیز نمیگذرد که باید باز دوری آن را تحمل کنیم !!!! جدای آن با آنکه این بار در حرف زدن با گوشی بسیار ملاحظه کار شده بودیم و میخواستیم پس از سالها طوری صحبت کنیم تا توان پرداخت قبض را داشته باشیم ولی به دلیل سوزاندن سیم کارت و اخذ سیم کارت جدید و هزینه ای بالغ بر ۲۰ هزار تومان که بر چهره مبارک قبض بعدی نقش بر خواهد بست این آرزوی دیرینه ما هم به گورمان دایورت میشود !!!!!

پی نوشت : از اهالی محترم محل به خاطر ایجاد سر وصدا و گاها فحش های ناموسی و اینکه شاید صدای فریاد های اینجانب و جناب دزد محترم خللی به آسایش ایشان وارد آورده باشد کمال عذر خواهی را داریم و متشکریم که آنها هم این سر و صدا ها را به ت خ م خود دایورت نمودند !!!!

پی نوشت ۲ : از دوستانی که هنوز به ما سر میزنند و باعث میشوند که همچون اون جادوگره تو افسانه مرلین که دشمن مرلین بود (اسمش یادم نیاد ) فراموش نشویم و صرفا به خاطر آنکه ما هم برایشان کامنت بگذاریم و به آنها سر بزنیم به وبلاگ ما نمی آیند نیز کمال تشکر را داریم و آنان را دوستان اصلی خود در این دنیای مجازی میدانیم !

پی نوشت ۳ : از نگار عزیز هم برای زحماتی که برای این پست کشیدند (تایپ و ...) تا ما آن را بر عرصه ظهور چشم همگان قرار دهیم نیز دوباره متشکریم  .

پاییز

آخه مگه شما کار زندگی ندارین که عین بختک افتادین به جون ما و میاین فش میدین که چرا UP نمیکنین وقتی صبح تا شب افتادیم تو خونه و اتفاق خاصی هم نمیافته من بیام اینجا چی بگم... تا یه جایی هم میریم و سوژه ای برای نوشتن به دست میاد این مت سریع میاد up میکنه و بعد میگه  که تقصیر پته up نمیکه و فاز گشادی میده.

دلایل زیادی دیگه ای هم هست که انگیزه ای برای نوشتن نمیذاشت یکیشم اینه که وبلاگ ما هم در راهی افتاد که خیلی از وبلاگای شخصی در این مسیرند و به دلایل زیادی اصلن با این رویه حال نمیکنم... خوب دیگه غر زدن بسه میریم سز اصل مطلب.

اوضاع الان طوری شده که در روز به زحمت ده متر راه میرم ، مسیر کاناپه ای که روش میخوابم تا میز کامپیوتر گهگداری هم سری به مبال میزنم ... رسما تو خونه کپک زدیم هر کی رد میشه تیکه ای بارمون میکنه تا شاید فرجی بشه اما لذت گشادی امون نمیده.

برای تنوع هم که شده گهگداری از خونه میرفتیم بیرون ببینم دنیا دسته کیه اما هر بار از شانس بد ما یه چیز میرفت بهمون ، انقدر سطح امنیت اجتماعی بالا رفته که به جای اینکه حواست به اراذل و اوباش باشه که یه وقت بلایی سرت نیارن باید مواظب مامورا باشی نگیرنت ؛

 یه بار که با تنی چند از دوستان بودیم گشت ارشاد هم به ما عنایتی کرد و یکیمونو تور کرد ، یکیمونم که در رفت و منم جون یکی دیگرو نجات دادم و از مهلکه گریختیم ، ما که این چیزا برامون عادی بود و به قولی حبس کشیده بودیم ، اما اینبار نمیدونم چرا انقدر قاطی کرده بودم از بس حرص خوردم کمرم داشت میشکست ، حالا فکر کن ما تو این وضعیت بودیم اونوقت اونیو که گرفته بودن هی زنگ میزد و با خنده از اتفاقاتی که براش میگذشت میگفت ، انگار که تور تفریحی رفته بود...

یه سفر شمالم رفتیم که خیلی متفاوت تر از همییشه بود ، پر بود از تریپای لاو ، منو یاد جوونیام انداخته بود ، انقدر از این تریپای خز بدم اومد که ترجیح میدم دربارش ننویسم ، میترسم همتون تگری بزنین...

بعد از عمری گمان میکردم که ترم خوبی سپری شده و تابستون خوبی در راهه برای همین کلی برنامه ریخته بودم که سروسامونی به زندگیه بدم و برم سراغ یه لقمه نون و کلی برنامه فرهنگی ، علمی ، ورزشی ...

مدتی بود که با بچه های روزنامه اعتماد ملی رفیق شده بودم و هر از گاهی میرفتم دفتر روزنامه و کلی سرگرم میشدیم تا اینکه فهمیدم قراره با یکی از قدیمیای صحنه سیاست مصاحبه ای انجام بشه و به مناسبتی هم چاپ بشه ، چند سال قبل که یه چیزایی از سیاست حالیم بود و کلم بو قرمه سبزی میداد با این آدم کلی حال میکردیم و در همون سالها به طور تصادفی در سفری به مشهد با هم کلی رفیق شده بودیم و...

به همین خاطر سردبیر محترم منت گذاشتند و از من هم دعوت به همکاری شد ، منم با پیگیری زیاد قرار ملاقاتی ترتیب دادیم و با کلی سوال چاپ نشدنیه بی جواب از دوران انقلاب راهی دفترش شدیم و مصاحبه توپولی انجام شد ، منم ریش گرو گذاشتم که بدون سانسور چاپش میکنیم و ... تهیه گزارش و مابقی کارارو هم بچه ها انجام دادن و بعد از چند روز خبر آمد که سردبیر محترم اصل قضیه و سانسوریدند و چاپ کردند ، ما هم که آبرومون رفته بود ، بچه هارو شیر کردم برای انجام اقدامات تلافی جویانه... ولی منجر به استفای (اخراج) دوتن از دوستان شد ، که به روزنامه هم میهن نقل مکان کردند ، که بعد از مدتی اونم توقیف شد ؛

من که دیدم نونی از روزنامه در نمیاد و دونفرم از نون خوردن انداختم تصمیم بر آن شد که برم سراغ کاری که مدت ها قبل پیشنهاد شده بود (IT ی وزارت بهداشت) از اونجاییکه دیگه تمایلی به کار در زمینه کامپیوتر نداشتم دنبالشو نگرفته بودم  ولی به خاطر فقر و فلاکتی که به سراغم اومده بود مجبور شدم سری به اونجا هم بزنم ، بعد از مدت اندکی فهمیدم که اینجا جای ما نیست... وقتی وارد اداره میشدی انگار که زمان جنگه و اینجا هم سازمان بنیاد شهیدان ، یه مشت آدم خزو پیل ریش سیبیل فابریکی که تاحالا صورتشون رنگ Gillete  به خود ندیده ، یاد آدمایی افتادم که شبا به اسم امنیت اجتماعی جلوی ماشینارو میگیرن و اسباب اعصاب خوردی ملت اند ،با دیدن رییس کاملا یقین کردم که اینجا چه خبره ، ایشون خود جانباز تشریف داشتند.

این از برکات دولت مهرورز که این دوستان امور مملکت و در دست دارن و مارو به سمت باقالیا رهنمون میکنن. دو سال قبل با ورود همین دوستان بود که از شورای عالی اطلاع رسانی (طرح تکفا) اومدم بیرون ، با ورود احمدی نژاد به صحنه ، ریاست تکفا عوض شد و به دست آخوندی افتاد که  طرح دولت الکترونیک و که خاتمی به زحمت راه انداخته بود و به سمت نابودی برد به طوری که با احمدی نژاد به این توافق رسیدند که بودجه بیت المال داره اینجا حروم میشه ... معلومه دیگه وقتی IT ی مملکت دست یه آخوند باشه تو وزارتخونه هاش چه خبره اونم از نوع بهداشت که خودم دیدم اونجا چی میگذره...

فعلا که محمود و معاوناش نسبت به هر چیزی که جهل دارندبا ترس به طرفش میرن یا اینکه به حساب از بین رفتن بیت المال درشو تخته میکنن...

اینچنین شد که فعلا عطای کارو به لقایش بخشیدیم و خونه نشینی و برگزیدیم...

خوب از کار دنیا و روز مرگی هاش میایم بیرون.

این روزها حال و هوایم تغییر کرده هر چه بیشتر میخونم هرچه بیشتر فکر میکنم فقط به گذشتم میرسم.

اصلا میدونی انگار دنیا عوض شده هیچ چیزی مثل سابق نیست ، دلم تنگ روزگار گذشتست روزگاری که همه چیز سر جاش بود ، یادته اون قدیمارو چه حال و هوایی داشتیم ، نمیدونم شاید به خاطر تو بود آره اصلا حضورت در کنارم همه چیز بود ، هیچ نبود ولی برای من همه چیز بود ، خیابونه حافظ و یادته... اون شور و هیجانی که اون روزا داشتیم...  مسیری بود که شاید هزاران بار عبور کرده بودیم و برایت تکراری شده بود ولی هر بار برای من یه چیز جدید بود... اون پیاده روهاش و درو دیوارش ، هر روز که میگذشت زیباتر به نظرم میرسید ، انگار هر روز یه تولدی دوباره بود میدونم همش تو بودی ولی انگار همه چیز بودی ، پاییزشو به یاد داری همان روزهای اول دانشگاه بود ، بارون که میزد یخ میکردی ، بینیت سرخ میشد و تنت مورمور ، دستتو میذاشتی تو دستم ، منم دست یخ زدتو فرو میکردم تو جیبم و بارون جور دیگری میبارید ، یه جوری مهربان تر بود ، نه انگار که اصلا بارون نبود انگار باد هم نمی اومد ، ابری هم دیده نمیشد... میگفتم ببین آفتاب شده ، نه عزیز آسمان را نمیگم به دستامون نگاه کن زادگاه خورشید اینجاست و تو میگفی که آری خورشید همه تاریخ همیشه از چنین جایی برمیخاسته....

به تو که نگاه میکردم پاک میشدم ، گلایه هایم از تمام موجودات زنده و نیمه زنده و مرده فراموش میشد ، آفتابی در تو بود که سایه هارو هاشور میزد ، من این مهربانیت را برای همه رمینم میخواستم ، عشقت را برای همه زمانم ، بوسه ات را برای همه زندگیم... ولی افسوس که که نه زمین زمین ماند و نه زمان امان داد ، میدونم زندگی چیز دیگریست اما زندگی من همان پاییز بود... همان پاییز.

                                                       

 

زشت یا زیبا

ما زیاد اهل عشق و عاشقی نیستیم ... ولی این آهنگ اینقدر قشنگه که آدم هوس میکنه عاشق شه ..... ترجمه اش هم این پایینه !!!!
 
 
چه زیبا باشی و چه زشت
چه تردید داشته باشی و چه برایت مهم باشد
پیش از آن‌که فراموشم کنی یا که بمیری
درهایت را برایم بگشا
می‌خواهم در آغوشت بگیرم
****
چه روسپی باشی و چه روحانی
چه ضعیف باشی و چه قوی
پیش از آن‌که گورت کنده شود
درهایت را برایم بگشا
می خواهم در آغوشت بگیرم
****
چه هراسان باشی و چه دل‌گیر
یا آن‌که کاملا برایت بی اهمیت باشد
پیش از آن‌که تمام هستی ات مرا ترک کند
مرا به عزا ننشان
می‌خواهم در آغوشت بگیرم
****
حتی اگر آنچه می‌اندیشم برایت ذره‌ای اهمیت نداشته باشد
حتی اگر بدجنس باشی
حتی اگر تمام هستی ات
نداند که من وجود دارم
می خواهم بگیرمت
می خواهم بگیرمت
چرا که تو ریشه و منشا من هستی
چرا که توعزیز ودوست‌داشتنی من هستی
چرا که درون تو
سرزمین مادری من است
می‌خواهم در آغوشت بگیرم
****
چه افسوس شیرینی باشم
چه بدترین خاطره‌ات
چه داده و چه فروخته شده باشم
همیشه از آن تو بوده‌ام
می‌خواهم بگیرمت ...
می‌خواهم بگیرمت...
می‌خواهم در آغوشت بگیرم
و خود را در چشمانت بازیابم
می خواهم بگویم که از تو دل‌گیر نیستم
با آن که عصرهایی از تو دل‌گیر بوده ام
****
چه احساسات را لعنت فرستاده باشی
و چه مرا نیمه دیگر خود کرده باشی
می خواهم که مرا بفشاری
می خواهم که مرا در آغوشت بفشاری