بگیرینش !!!!

از اونجایی که از بدو تولد کره ی عزیز من دم نداشت این بار هم پیامد بی دمی کره خر ما گریبانمون رو گرفت و هفته ی بس ..می رو اغاز نمودیم!!! شنبه بعد از ظهر به دلیل کپک فراوان راهی بیرون از خانه شدیم و چون هیچگونه اهی در بساط نداشته و همچنان زیر خط فقر زندگی میکنیم مجبور شدیم به قدم زدن در کوچه پس کوچه های محله مان بسنده کنیم!!! از انجایی که محله ی ما به امنیت مشهور میباشد ما هم سر گرم قدم زدن گشتیم.... در همین حین یکی از دوستان بسیار بسیار محترم به یاد ما افتاده و اس ام اسی نثار ما کرد و ما که همیشه گوشی عزیز تر از جانمان را در جیبمان گذاشته تا مبادا به دلیل وحشی بازی فراوان بیشتر از ان داغون نشود  را از جیب شلوارمان در اوردیم تا جوابی به ایشان بدهیم اما افسوس که ان جواب هرگز به او نرسید ... چی ؟؟؟ نه بابا... گول خوردید این دفه تقصیر مخابرات نبود... چرا که یک دو موتور سوار خیلی خیلی با شخصیت که یکیشان هیکلی در ابعاد جناب کینگ کانگ داشتند به سمت بنده هجوم اورد طوری که ما احساس کردیم که ارث بابایش را خوردیم و با احترام فراوان (به طوری که به ما احساس شخصیت دست میداد) فرمودند: به خواهر من تیکه میندازی ********!!!!!!!!!!!!!!!! و با  چهره ی بس متعجب بنده روبه رو شد!!! من که ای کیو م در حد کشمش لای کیک!!!!! میباشد به تفکر فرو رفتم که خدایا ان کدامین دختر است که ما به آن تیکه انداخته ایم و الان به خاطر نمیاوریم ؟؟؟ و پس از چند ثانیه تفکر و search کردن به دلیل زیاد بودن جواب ها به نتیجه نرسیده و در این لحظه که مشغول در گیری با ایشان و همچنین تفکر بودیم ناگهان گوشی عزیزمان را در دست این لولو دیدیم!!!! و سر انجام به این فکر رفتیم که چگونه گوشی ما در دست ایشان افتاده !!!! خلاصه اقای هیکلی سوار ترک موتور رفیقش شد اما چون من پسر خیلی غیرتی و شجاعی هستم رفتم از پشت یقه ی یارو رو گرفتم و کشیدمش پایین و با لحن شدیدا مودبانه ای امر کردم: گوشیو بده بینیم با!!!! که با قمه ای زیبا که در نور آفتاب همچون خورشید میدرخشید مواجه شدم که اگه دیر جا خالی میدادم الان کلی کمپوت از طرف دوستان به علاوه ی مقدار متنابهی توجه نصیبم میشد!!!! سخن کوتاه انکه گوشی عزیزتر مان را که به جای در باتری ان از سکه ی ۵۰ تومنی استفاده می کردیم و انرا با قاب سر جایش فیکس کرده بودیم(گفته بودم فقر خلاقیت میاره!!!) از ما دزدیدند و باعث شدند که تا ساعت ۹ شب در کلانتری باشیم که خود زنده کننده ی خاطرات معافیت سربازیمان بود که اینجانب به مدت دو هفته با چه چه پرندگان قدم در کلانتری میگذاشتیم و با آواز جیرجیرک ها به خانه بر میگشتیم !!!!!!!! خلاصه آنکه انگار اصلا خدای باری تعالی بر صلاح ما نمیداند که در دست خود گوشی بگیریم و یک ماه از پرداخت قبض آن و وصل شدن گوشی عزیز نمیگذرد که باید باز دوری آن را تحمل کنیم !!!! جدای آن با آنکه این بار در حرف زدن با گوشی بسیار ملاحظه کار شده بودیم و میخواستیم پس از سالها طوری صحبت کنیم تا توان پرداخت قبض را داشته باشیم ولی به دلیل سوزاندن سیم کارت و اخذ سیم کارت جدید و هزینه ای بالغ بر ۲۰ هزار تومان که بر چهره مبارک قبض بعدی نقش بر خواهد بست این آرزوی دیرینه ما هم به گورمان دایورت میشود !!!!!

پی نوشت : از اهالی محترم محل به خاطر ایجاد سر وصدا و گاها فحش های ناموسی و اینکه شاید صدای فریاد های اینجانب و جناب دزد محترم خللی به آسایش ایشان وارد آورده باشد کمال عذر خواهی را داریم و متشکریم که آنها هم این سر و صدا ها را به ت خ م خود دایورت نمودند !!!!

پی نوشت ۲ : از دوستانی که هنوز به ما سر میزنند و باعث میشوند که همچون اون جادوگره تو افسانه مرلین که دشمن مرلین بود (اسمش یادم نیاد ) فراموش نشویم و صرفا به خاطر آنکه ما هم برایشان کامنت بگذاریم و به آنها سر بزنیم به وبلاگ ما نمی آیند نیز کمال تشکر را داریم و آنان را دوستان اصلی خود در این دنیای مجازی میدانیم !

پی نوشت ۳ : از نگار عزیز هم برای زحماتی که برای این پست کشیدند (تایپ و ...) تا ما آن را بر عرصه ظهور چشم همگان قرار دهیم نیز دوباره متشکریم  .